کلمات، کلمات
به یاریام بشتابید!
این صبح، مستان به خانه میروند
آنان به مداری …
آنجاییم که شادی، بسیار به آن سر میزند.
آمدند،
تمام آنها که روزی میشناختم.…
باران در برابر خورشید
کجا پناه بجوییم
وقتی زخممان میزند این رنگین کمان؟
از …
ما برفایم وقتی خاموش میمانیم،
درمکنت میگدازیم.
بهار میآید و ما نیستیم
ولی زمستانی …
چرا گریستن از سرِ درد
وقتی هر سرپناهی
تو را پس میزند؟
چه سعادتیاست …
بخواب، فانوس شیطان!
رفیق نابابی هستم من.
اما بر پیشانی
بهجای چین و چروک …
بیهوده افسار میکشند
تازیانه شلاق میزند هوا را
نترس! به تو نمیگیرد،
بیهوده افسار …
به چه شعر میگوئیم؟
میخواهی شعر بسازی؟
در انزوا؟ دستها بر صورت و هقهق؟…
نومیدانه خشکاند لبهایم امروز
و افسوس میبرم بر تاریکی
برای آنچه به دید در …
لبخندهای بسیاری هست
من اما به دشوارترينشان فکر میکنم
آسانترين لبخند
نشسته در اعماق،…
دختر از تو پرسید: شعر چیست ؟
و دلت میخواست بگویی: تو ! بله …
۱
سنگ مسلم بود.
مفروض بود.
همان لحظهایاست
که به نیابت تمام سکوت سخن …
وحوش را دیدم که از دل مادرم به بیرون میجهیدند. تفاوتی نیست، میان اندوه …
ادامهی مطلب