دختر از تو پرسید: شعر چیست ؟
و دلت میخواست بگویی: تو ! بله ، تو
و شگفتی و هراسی که اثبات معجزه اند.
به زیبایی رسیدهات حسودیم میشود
چرا که نه میتوانم ببوسمت و نه قادرم با تو بخوابم
چونکه هیچ چیز ندارم
و هرکه چیزی ندارد بدهد باید آواز بخواند …
ولی تو اینها را نگفتی ،
ساکت ماندی و او آواز را نشنید.