در هیچ چیز نیست نه در آنچه به عبارات زیبایی و سبک بیان شدنی …
ادامهی مطلبزنگهای پراگ
بر تو خیز بر میدارند زنگهای پراگ، تا گنجههایت را رها کنی. بر تو …
ادامهی مطلبماه بالای پراگ
دکوراتور گچاش را هم میزند. چراغی روغنی بالای نردبان روشن کردهاست. ماه است. مثل …
ادامهی مطلببالکنها
از یاد مبر ای دوست که نه پرندهای و نه ماهی آغوشی را دیدی …
ادامهی مطلبپراگ در زمستان
با باد دست و پنجه نرم میکنی زنگها خاموشاند شهر آدمکی برفی ساختهاست روی …
ادامهی مطلبساعت در گتوی قدیمی یهودیان
زمان بر خیابان «پرکوپی» میگریزد مثل دوچرخهسواری در مسابقه که خیال میکند میتواند از …
ادامهی مطلبحومهی شهر
حومهی شهر، کلاه حصیری براقیاست با بازی ناتمام ورق. حومهی شهر کامیون کهنهخر است …
ادامهی مطلب