نمی دانم چگونه با کلمات بیانش کنم برای هیچچیز غم نمیخورم با کلمات مگر …
ادامهی مطلبمیل
در باران نگاهت غرورم رام میشود و در میانهی راه کام به انس بر …
ادامهی مطلببر بام نیویورک
خوب، میبینی می توانی مرا همسرت بخوانی میتوانی مرا بر بلندترین بام نیویورک جا …
ادامهی مطلبمیوه
چون میوه بر شاخهای احساس سنگینی میکنم بگذار میوهی تابستانی آرام آرام سر بخورد …
ادامهی مطلبابتذال
پنج دقیقه پیش از تولدم، هنوز بدنیا نیامدهام. هنوز میتوانم برگردم به نزاییدگیام. حالا …
ادامهی مطلبپیراهن
برای آخرینبار پیراهن پدرم را میشویم که مردهاست. پیراهن، بوی عرق میدهد. بوی عرق …
ادامهی مطلبپدر
پدر همهی زندگیش را آواز خواند. وقتی جوان بود در ورشو تمام زمستان در …
ادامهی مطلبشب عشق
شب عشق بديع چون کنسرتی از ونيز کهن در نواختن سازهای شگفت، سالم چون …
ادامهی مطلبسرما
نامادری بدی بود. حالا در پيری چه جانکاه میميرد در کلبهای خالی. میلرزد مثل …
ادامهی مطلبزندگی
حلقهزدهام، در يک توپ چون سگی که سردش است. که به من خواهد گفت …
ادامهی مطلبخارجیها
يک اندازه شادم میکنند: اينکه تو میآيی يا میروی يعنی تو به من دو …
ادامهی مطلبدر جعبهی جادوییام
در جعبهی جادوییام احساس باران را جا میدهم وقتی باران روی طبل پشتبام ساز …
ادامهی مطلبدوستان خوب من
اولین دوست خوب من، «آن»ِ ترسناکه که مشت کوبید تو چشام. دومین دوست خوبم، …
ادامهی مطلبعشق
ديوار به ديوار هزار مايل دوهزار سيگار يك ابديت و نيمي از شبزندهداريها سفيدتر …
ادامهی مطلبیک قصهی پریان
اون واسه خودش يه خونه ساخت
پیشو کند
سنگشو چيد
ديوارشو ساخت
يه سقف …
یاس بنفش موزهی میدان سنت ونسل
گلها را دوست ندارم زنان را دوست دارم ولی وقتی که میان یاسهای بنفش …
ادامهی مطلب