اون واسه خودش يه خونه ساخت
پیشو کند
سنگشو چيد
ديوارشو ساخت
يه سقف بالا سرش کشيد
شومينه و دودشو جور کرد
و منظرهی پنجرهشو تهيه ديد
اون واسه خودش يه باغ ساخت
با پرچين خودش
آويشن خودش
کرم خاکی و شبنم صبحگاهيش
يه تيکه از آسمون بالاسرشو بريد
باغو تو آسمون بست
خونه رو تو باغ
و همهشونو تو يه دستمال جيبی بستهبندی کرد
و بيرون رفت
تک و تنها مثه يه روباه قطبی
از وسط سرما،
و يه باران ناتمام
تو همهی جهان.