حلقهزدهام، در يک توپ چون سگی که سردش است. که به من خواهد گفت که چرا زادهشدم؟ جرا اين هيولا زندگی خوانده میشود؟ تلفن زنگ میزند. بايد برای شعرخوانی آماده شوم. وارد میشوم هزار نفر، هزار جفت چشم. نگاه میکنند، منتظر میشوند میدانم چرا. درنظر داشتم که به آنها بگويم چرا زادهشدند. چرا اين هيولا نامش زندگی است.
