کبوتر اشتباه کرده است.
چه اشتباهی.
سوی شمال رفت، به جنوب رسید.
فکر کرد …
بستنی میراکل
کامیون میراکل در خیابان کوچک پایین میرود
پشت سرش صدای رگتایم اسکات ژوپلین مثل …
یک دختر
درخت به دستهایم وارد شده
شیره اش از بازوانم بالا رفته
درخت در سینه …
سالها پیش هم
وقتی عاشقم
طبقهی چندم
و خورشید خاموش شد
چون نور سرخ کوچکی
که ناپدید میشود
وقتی آسانسور میایستد.…
دیرزمانیاست که بوسههایت
دیرزمانیاست
که بوسههایت مرا سوزاندهاند
و جسم پاکت
مثل ملافههای اتاق عمل
مرا هراسان …
تمامی تاریخ
نیمههای شب است
کارگری از شیفت دوماش،
از کارخانهی کنسروسازی برمیگردد.
باقیماندهی توانش را …
گل بر گور
ضربان میگیرد جانام
چنان زبانهی زنگی
بر دیوارههایش.
گوش کن!
ناقوس یکشنبههاست
سنگینناقوس یکشنبهها…
فرودگاه
دریغا، اینجا فرودگاهیاست کوچک
پوشیده به شبنم
و این هواپیماییاست که بلند میشود
رهایش …
زمستان
بزرگ، خاکستری، سنگین
چنان یک فیل پیر.
زمستان به آخر میرسد.
کوتاه، سقفهای شیبدار، …
باد سیلی میزند
از امیدی مرده زاده شدم
تو و من
تو و من
و دو فنجان خالی قهوه
و چند واژهی فانی
در تار …
درس تاریخ
آقای ب از معاد حرف میزند
همانقدر مطمئن
که کشاورزی لباس کارش را
پشت …