غولی بود با چشمان آبی ،
که به زنی یاریک اندام دلداده بود.
رویای …
ادامهی مطلببادی که پشت پنجره بود
پرده ی گذشته را به روی مان
باز کرده …
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش می برم
حتی در دوست داشتن …
در شهری به دنیا آمدم
که بادهایش از سمت شمال می وزید
به این …
روی دریا
ابری سیاه و سفید
روی آب قایقی نقره ای رنگ
درونش ماهی …
امشب
خواننده ای دوره گردم
و هنوز صدایی دارم
برای تو
ترانه ای را …
می خواهم به دریا برگردم
می خواهم در آینه آبی آب ها
خودی نشان …
من دردم ، درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو …
همین جا بمان عشقم
همین گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه …