از فراز سکوت مان
همانند ستاره ای رنجیده
که با نور آفتاب شسته شده …

از فراز سکوت مان
همانند ستاره ای رنجیده
که با نور آفتاب شسته شده …
فردا شب
از این شهر خواهم رفت
به نهرها سفری خواهم داشت
آب ها …
تابستان
چنان بود
که گویی در آسمان
نشسته بودیم
بوسیدن تو
چیزی شبیه
بوسیدن …
شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و …
میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به …
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها …
مرا دوست بدار !
به سان
گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر؛…
معمای بخت را
با چند برگی که
داشت از درخت می افتاد
در گوشه …
نیامدید
و من همیشه در انتظار ماندم
با تمام آن چیزها
که رفته رفته…