گفته بودم
که آسمان
شنیده خواهد شد
به کشوری مملو
از سکوت خفقان و فشار
رسیده بودم
در کوچه هایش
تو را
راه می روم
در خانه ای کنار دریا
شما را دیدم
چنان عصر
زیبا بودید
یک ماهی داشت
دریایش را عوض می کرد
نام تو
جزیی از دردهای مان شد
هرقدر که بزرگ می شدید
درد نیز بیشتر می شد
و من
هنوز در کشور سکوت
تو را راه می روم