بزرگ، خاکستری، سنگین
چنان یک فیل پیر.
زمستان به آخر میرسد.
کوتاه، سقفهای شیبدار، قایقهای واژگوناند
در سواحل خواب چرت میرنند.
بیست سال زندگی یک درخت بلوط
به آنی میسوزد در اجاقی.
و چشمها تنها تصادفن با هم تصادم میکنند
جادههای بیرون شهر
در مراتع پوشیده از چمن به هم میرسند
نهرها از کرانههاشان میگذرند
گیسو بر بالش
پس از دورهی بلند بیماری.
زمین را میلرزاند
سمّ فیل پیر
در گذرش
گلهای زرد سمی را
کوک میزند
گلهای بیعطر، بیبو.