مردی فکر میکرد:
کی میتوانم حتی یک دقیقه به او فکر نکنم؟
حالا؟
رفت …
صدای مرا نشنید
آناکارنینا در راه ایستگاه قطار
برگرد! به کوچه کناری برو
بین مردم در ایستگاه …
کودک غمگین، شعر غمگین
ساعتهایی هستند
ساعتهایی هستند
بدون تو. گاهی. شاید. این امانپذیر است.
رودهایی هستند با سرچشمههایی پر …
میکل آنژ
تحمل بار و آواز خواندن.
تو میدانستی
چه کسی زیبایی را به دوش میکشد …
هجاها
هجاها.
الکل ماه دسامبر سرد و گرفته است.
سیگار تلخ است. یک سیگارِ بیمارستانیاست.…
به چه عشق میورزیم؟
خدایا،
به چه عشق میورزیم وقتی عاشق میشویم؟
به نور موحش زندگی
یا به …
آن آوارهی مفقود
بدون ترحمی بزرگ، آب میدود
در ارتعاش شفافش
و امروز سه شنبهاست
و شتابان …
سلیا
و یک گل سرخ…
هرگز فراموشتان نمیکنم
دوشیزگان و زنان زودگذر
که به یک نظر تماشایتان کردم
در …
شاعر
بیگانگی
معجزهی تو
هنوز هم نقشهای در سر داری برای من؟
اگر نه، رهایم کن، خاموشم کن.…
خدا نگهدار!
سفر به خیر تصاویر
شما که رها میشوید از نوک انگشتانم
چون پینهدوز مادهای…
پراگ صد مناره
پراگ صد مناره
با انگشتهای تمام قدیسان
انگشتهای عهدشکن
انگشتهای آتش و طوفان
با …