کدامین لب ها را لب های من بوسیده اند کامیار محسنین شعرهاکدامین لب ها را لب های من بوسیده اند، و کجا، و چرا،از … ادامهی مطلب
در پی آشویتس کامیار محسنین شعرهاخشم،به سیاهی قلابی،مرا فرا می گیرد.هر روز،هر نازیمی برد … ادامهی مطلب
شعر در مترو کامیار محسنین شعرهاخواننده های مغرورپشت روزنامه های بلند پنهان می شوند.جوانان همه دست و … ادامهی مطلب
تمام طول روز کامیار محسنین شعرهاتمام طول روز در باد و مِه،موج ها روانه ساخته اند نوک های … ادامهی مطلب
دختر بچه پمپئی کامیار محسنین شعرهاچون اضطراب هر کس از آن خود اوست،ما بارها سهم خود را زندگی … ادامهی مطلب
همه اش همین کامیار محسنین شعرهاو همه اش همین؟و دروازه ها دوباره هرگز باز نخواهند شد؟و باد … ادامهی مطلب
برای آدولف آیشمان کامیار محسنین شعرهابرای آدولف آیشمان باد می وزد آزاد بر فراز دشت هایمان،دریای زنده … ادامهی مطلب
خواندن کامیار محسنین شعرهااما بعد ما شروع کردیم به خواندن…آوازهای احمقانه زیبایمان را.وقتی تمام شد، … ادامهی مطلب
لیلیت کامیار محسنین شعرهالیلیت، دومین خویشاوندمان از میان زنان،آفریده خدا از همان گِلکه آدم را … ادامهی مطلب
به دوستانم کامیار محسنین شعرهادوستان عزیز، اینجابه معنای تام تر کلام می گویم دوستان:همسر، خواهر، همراهان، … ادامهی مطلب
میان دو تپه کامیار محسنین شعرهامیان دو تپهشهری قدیمی پا بر جاست.خانه ها از دور نمایانندو … ادامهی مطلب
بیدارباش کامیار محسنین شعرهادر شب های بیرحم، به رویا دیدن خو کرده بودیمرویاهای وحشیانه شلوغکه … ادامهی مطلب
دعای خیر کامیار محسنین شعرهاپوست ترک بر می دارد مثل پوسته.هیچوقت آب به اندازه نبوده.تصور کن … ادامهی مطلب
بازمانده کامیار محسنین شعرهابار دیگر می بیند چهره های همراهانش راکبود در نخستین پرتوهای کم سو،… ادامهی مطلب
سیاه و سفید کامیار محسنین شعرهاسیاهپوش اند همه مردم.در خروج از ایستگاه ها، در تقلای ورودبه اتوبوس … ادامهی مطلب