و همه اش همین؟
و دروازه ها دوباره هرگز باز نخواهند شد؟
و باد و غبار به دور لولاهای زنگ زده در خواهند چرخید و ترانه های اکتبر به ناله خواهند افتاد،
وای – چرا، وای – چرا؟
و تو به کوه نگاه خواهی کرد
و کوه به تو نگاه خواهد کرد
و تو آرزو خواهی کرد که کوه بودی
و کوه اصلا هیچ آرزویی نخواهد کرد؟
همه اش همین؟
دروازه ها دوباره هرگز – هرگز باز نخواهند شد؟
فقط باد و غبار
و لولاهای زنگ زدۀ در و اکتبر نالان
و وای – چرا، وای – چرا، در برگ های خشک نالان.
همه اش همین؟
هیچ چیز در هوا نیست جز ترانه ها
و هیچ ترانه خوانی، هیچ دهانی که بلد باشد ترانه ها را؟
تو به ما می گویی زنی با درد دل این را به تو گفته است؟
همه اش همین؟