همه اش همین

همه اش همین


و همه اش همین؟

و دروازه ها دوباره هرگز باز نخواهند شد؟

و باد و غبار به دور لولاهای زنگ زده در خواهند چرخید و ترانه های اکتبر به ناله خواهند افتاد،

وای – چرا، وای – چرا؟

و تو به کوه نگاه خواهی کرد

و کوه به تو نگاه خواهد کرد

و تو آرزو خواهی کرد که کوه بودی

و کوه اصلا هیچ آرزویی نخواهد کرد؟

همه اش همین؟

دروازه ها دوباره هرگز – هرگز باز نخواهند شد؟

فقط باد و غبار

و لولاهای زنگ زدۀ در و اکتبر نالان

و وای – چرا، وای – چرا، در برگ های خشک نالان.

همه اش همین؟

هیچ چیز در هوا نیست جز ترانه ها

و هیچ ترانه خوانی، هیچ دهانی که بلد باشد ترانه ها را؟

تو به ما می گویی زنی با درد دل این را به تو گفته است؟

همه اش همین؟

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.