بیکارها، بنا به تعریف، هیچ چهرهای ندارند. باید که مایهی شرمساری باشد چهرهای نداشتن.…
ادامهی مطلبهیچگاهستان | نونو ژودیس
اگر به هیچگاهستان میرفتم، میداشتم هر چیزی را که در بستر هیچ میخواستم: رؤیاهایی…
ادامهی مطلبدستور ساخت رنگ آبی | نونو ژودیس
اگر میخواهید رنگ آبی بسازید قطعهای از آسمان بر دارید و در دیگچه بیندازید…
ادامهی مطلبمن حس کردم آفتاب را | وانگ شیائونی
در درازای راهرویی درازِ دراز
به قدم زدن ادامه میدهم.
روبرویم
پنجرههایی بهتانگیز
در …
کشتیهای سوخته | هنریک ایبسن
رو به آسمانهایی که تابناکتر بودند
دماغه کشتیها را به پیش برد؛
در آستان …
دوازده شعر از هومبرتو آکابال
کوتاه، درباره شاعر: شاعری مایایی، متولد ۱۹۵۲، که شاید نامآشناترین شاعر گواتمالا باشد. اشعارش…
ادامهی مطلببه یک جسد | یان آندژی
در مرگ آرمیدهای، و من در مرگ میآرامم. تو کشتهی یک تیری، من مسمومِ…
ادامهی مطلبانکار | گئورگیوس سفریس
بر ساحل ناپیدا، سپید مثل کبوترها، در نیمروز گرفتار عطش بودیم ما؛ آب شورمزه…
ادامهی مطلبانگشتی بر لبها | تادئوش روژاویچ
از گفتگویی با چسلاو میلوش
شعر مرا پلیفونیک نامیدهاند، که مقصودشان این است که من همیشه پر بودهام از …
ادامهی مطلبسرفراز در باران
سرفراز در باران
سرفراز در باد
سرفراز در برف و گرمای تابستان
تندرست است …
بیست و ششم: عاشقانه
شفاف تر
از این آب که میچکد
از میان انگشتان به هم گره کردۀ …
شعر دهم: همانی که هست
عقل می گوید
که دیوانگیست
عشق می گوید
همانی که هست
هشیاری می گوید…
بازی های غریب تاریخ
.نوبتِ کارِ شبگردیها و خودکشیها
.گاهِ بوفها و مِهِ نیمۀ ماه
خدا هم به …
مکالمه با ژان
بیا درباره فلسفه حرف نزنیم، رهایش کن، ژان.
یک خروار کلمه، یک خروار کاغذ، …