شعر مرا پلیفونیک نامیدهاند، که مقصودشان این است که من همیشه پر بودهام از صداهایی که سخن میگویند؛ به نحوی، من خودم را وسیلهای یا که واسطهای می دانم. دوستم ژان هرش (فیلسوف سوییسیِ لهستانی تبار) که مرا با اگزیستنسیالیسمِ کارل یاسپرس آشنا کرد، میگفت: «من هیچ وقت آدمی اینقدر وسیلهساز ندیدهام.» که معنیش این است که صداهای بسیاری به سراغ من آمدهاند. در این قضیه، هیچ چیز فرازمینی دخیل نیست، بلکه یک چیزیست در اندرون خودم. من در این قضیه تنها هستم؟ فکر نمیکنم. داستایوسکی از اولین نویسندههایی بود که به همراه فریدریش نیچه بحران تمدن مدرن را باز شناختند: که هر کدام از ما صداهایی متناقض، امیال جسمانی متناقض، به سراغش میآیند. من درباره دشواریِ این نوشتهام که وقتی این مهمانان میآیند و میروند و ما را وسیله خود فرض میکنند، همان آدمی که بودی بمانی. اما ما باید امیدوار باشیم که جانهای نیک، و نه شرها، ما را الهام بخشند.
از گفتگویی با چسلاو میلوش
اثری از : کامیار محسنین