به یک فروشندهی بند کفش برخوردم
پایین کوچهای در بازار
میخواست به من بند …
آلبومهای عکس
در آن پاییز که غژغژ میکنند درهای پارک
و قدمها بر زمین، زیر ردپاهای …
مکانیت وجود
نور ماه بر دیوار سفید
و دوباره گفت:
«پس دیگر سایهی تو نیستم؟»
جواب …
گداختن و چشم
میگذارم آرایشگر
هرچه به جا مانده از چشمهایم را بردارد
و بسوزاند چرکها را…
از تو
با تو حرف میزنم
از تو حرف میزنم
از اعماق خویش
میدانم که جوابی …
ترجمان الاشواق
در خیالم صدایی شنیدم:
– عشق من! همهی پیازو میخوای
یا یه تیکهشو؟
و …
جدایی
بازوانت را لمس میکنم
به دور خود
نامرئی اما حاضر.
اجازه دادی ببوسم
یکی …
دستور زبان غیاب
تو را دیدم که پابرهنه قدم میزدی
با نگاهی بلند
بر پلک ماه نو…
از عشق…
چرا فقط با تو میتوانم به شعری وارد شوم؟
پیر شدهام آیا؟
چه بلایی …
از اول بگو…
تا همهچیز پشت سرت پاک شود.
حتی عبادت
روزی آسیاب دستی میشود
و خیلی …
زیبایی چیست؟
گلها به جا میمانند…
یک دسته گل
و سه پرندهی غمگین.
چه پیش آمده، نازنین من؟
آواز میخواهی …
خوشبختی
اینجا و آنجا پرسه میزند.
نعلهایش را از کف میدهد.
بر نمیگردد
به دنبال …
یک روزن
از میان دریچهی کوچک،
از روزنهای به باریکی سکهای نقرهای
زیر زبان یک مرده …
مثل جزیرهی مرغان دریایی
همانطور که این جزیره از آنِ مرغان دریاییست
و مرغان دریایی از آنِ فریادهایشان…
شروهی رخوت
رخوت دراز کشیدن بر روی علفها را دوست دارم، مثل پادشاهی
مراقب هوادارانم. اندامهایم…