تا همهچیز پشت سرت پاک شود.
حتی عبادت
روزی آسیاب دستی میشود
و خیلی زود با کفن مرد مرده
گرد و خاک کفشات را پاک میکنی.
ای زمان،
تو از که دفاع میکردی
وقتی به سخره میگرفتی
کلمات را
چنان که شاهدان را؟
شاید حقیقت
مثل دندانی شیری افتاد
و دیگر چیزی در دهان نروئید؟
تا پاک شود همهچیز پشت سرت.
بکوش و حرف بزن
درست از آغاز.
انگار کسی که بذر پاشید و شخم زد
و از هر شیار
علفهای هرز را زدود
باور داشت که هرچیز دیگری بعدن اتفاق میافتد.
تلاش کن. مضحک خواهی بود.
ولی حالا دیگر، فقط مضحک
سرجایش است.