یک دسته گل
و سه پرندهی غمگین.
چه پیش آمده، نازنین من؟
آواز میخواهی یا ترانه؟
حتی کودک
وقتی گریه میکند
از بیرحمی سرنوشت میپرسد.
هنوز
چشمی زیبا به ما نگاه میکند و
نگاهمان میدارد.
فوارهی اشکها زود خشک میشود.
پرندهها پر میکشند.
گلها به جا میمانند.
* زوزانا، دختر روفوس فلج بود. این شعر برای کودکی اوست.