کمتر زمانی از آنچه لازم است برای گفتن، کمتر اشکی از آنچه لازم است …
ادامهی مطلبپنج راه کشتن انسان
راههای پر زحمتی هست برای کشتن انسان
میتوانید وادارش کنید الواری را بِبَرَد
تا …
عیادت در نقاهت
سال ۱۹۷۶ است و انقلاب شکست خورده است
اما ما هنوز نفهمیدهایم.
ما ۲۲، …
شباهنگام در صبح
روز خونین باران
آه، روز خونین باران
چه میکنی با روح طرد شدگان،
روز خونین اراده به …
آخرین وحشی
قبل از زمان صفر
بیا
پیدا كن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی كسی
به یاد كسی …
بیست و پنج سال بعد: دیدار دوباره همکلاسیهای دبیرستان
آمدهایم تا
در آنتولوژی ستارگان بدلی
پایان همهٔ داستانها را بشنویم:
چطور دختری که…
نت گمشده
شب، دروغی به من بگو
دروغی كه با هزارتوها، مفصلها و روشنایی هستیبخش
زخمهای …
گل آبی
گلی آبی رنگ برای تو برگزیدم
از سمفونی امواج مرده بر ساحل
از سوخته …
بسان مرگ
تو رفتی
ترانه نسیم خاموش شد
روشنای درخت غان پاك شد
گل میخك دیگری بر شامگاه …
وداع با دوستان | ایلیا کامینسکی
برمیخیزیم ما
هیچ گُلی
ندارد زیباییِ سختِ
این صخره سرخ را
که از دل خود برمیخیزد…
دوستیهای ناممکن | آدام زاگایفسکی
مثلاً با کسی که دیگر نیست
یا فقط روی کاغذ زرد نامهها حاضر است.…
برای بیدار کردن تو
برای بیدار كردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم …