آه، روز خونین باران
چه میکنی با روح طرد شدگان،
روز خونین اراده به زحمت نگاهی انداخت:
پشت پردههای نیین، در باتلاق،
با انگشتان پایت غرقه در درد
به سان حیوانی کوچک و لرزان:
اما تو کوچک نیستی، از لذت میلرزی،
روز پشت ردای قدرت اراده،
منجمد و ساکن در باتلاقی که شاید
از این دنیا نباشد، پا برهنه در میانه رویایی
که سِیر میکند
از دلهایمان به نیازهایمان،
از خشم به هوس: پردههای نیین
که باز میشوند، کثیفمان میکنند، در برمان میگیرند.
روز خونین باران
اثری از : روبرتو بولانیو کامیار محسنین