راههای پر زحمتی هست برای کشتن انسان
میتوانید وادارش کنید الواری را بِبَرَد
تا نوک تپه، و میخکوبش کنید.
برای انجام صحیح این کار،
شما نیاز دارید به جمعی از مردمِ صندل به پا،
خروسی که بانگ سر بدهد،
خرقهای برای تشریح اندام، کمی سرکه
و مردی برای کوبیدن میخها سر جایشان.
یا میتوانید فولادی با طولی مشخص انتخاب کنید،
که به شیوهای سنتی شکل داده شده، تراش یافته،
و سعی کنید فرو کنیدش در قفسی فلزی که او به تن دارد.
اما برای این کار، شما نیاز دارید به اسبهای سفید،
درختهای انگلیسی، مردانی با تیر و کمان،
حداقل دو پرچم، یک شاهزاده،
و یک قصر که در آن ضیافت بگیرید.
در زمان رهایی از نجیبزادگی، میتوانید که اگر باد موافق باشد،
گازهایی بر او بدمید. اما در این صورت، شما نیاز دارید
به چند متر از خاک گل آلود، تقسیم شده به چند گودال،
و نیازی به ذکر نیست که پوتینهایی سیاه، چالههای بمبها،
مقدار بیشتری خاک، آفت طاعون موشها، دو جین آواز
و چند کلاهِ گِردِ ساخته از فولاد،
در عصر هواپیما، میتوانید پرواز کنید
چند متر بالای سرِ قربانی
و از شرش خلاص شوید
با فشار یک شاسی.
در این صورت، تمام چیزی که احتیاج دارید
یک اقیانوس است، دو نظام حکومتی، دانشمندان ملت،
چند کارخانه، یک قاتل دیوانه
و زمینی که هیچکس برای سالهای مدید
به آن احتیاج نداشته باشد.
همانطور که در آغاز گفتم، راههای پر زحمتی هست
برای کشتن انسان. سادهترین، بیواسطهترین، و تمیزترینش
همین که ببینید او جایی در میانه قرن بیستم زندگی میکند
و همانجا رهایش کنید.
اندره بورتون؟یا ادوین بروک؟