بیا
پیدا كن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی كسی
به یاد كسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا در جنگلی تاریک گم كن
و بی درنگ پیدا كن
قبل از آن زمان صفر
بگذار تا در تاریكی خیس گرههای كور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبق روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریكی را
گلی را كه در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه كن
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن كن
تا خاكسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه.