در ساحل قدم میزنیم
دو سر مکالمهای عتیق را
محکم در دستهایمان گرفتهایم:
– …
یک هفتهی ابدی
چه خوب به یادم مانده این اتاق
که حالا اجارهاش دادهاند،
و آن اتاق …
یک روز شعر عاشقانهای بود
یکروز شعر عاشقانهای بود
پیش از اینکه چربی بیاورد، نفسهایش شمرده شود
پیش از …
ما…
آن روز…
جزیرهها و جباران
قصههای عامیانه، عرصهی تنفس امیدهای زخمخوردهی ماست. امید، دختر نارنج و ترنج است، در …
ادامهی مطلبترانهی گارد سویل اسپانیا
بر اسبانى سياه مىنشينند
سياهآهنينه سراپاى .
و بر قدوار شنلهاشان
لكههاى مركب وموم …
راهی به سوی دریا
همه چیز از دست میرود
و به جا میماند.
رسالت ما اما، رفتن است…
از مکنت
عاشقانه
چون زمین، از آن همگانم.
یک قطره نفرت نیز حتی در سینهام نیست
گشاده…
در گوتینگن، در گویتنگن
بیشک رود سن نیست
جنگل ویسنس نیست
اما واقعا زیباست
در گوتینگن، در گویتنگن…
دستات را به من بده
در نانت باران میبارد
دستات را به من بده
آسمان نانت مرا غمگین میکند…
دست
درختان و باد
و ماه
که از گوشهی جنوب غربی تالاب برمیآید
انگار در …
ازدواج با جلاد
زن را به اعدام محکوم کردند. مردان، اگر جلاد شوند، میتوانند از مجازات مرگ …
ادامهی مطلبمام مهربان وطن
فریادهای هزار مرد دیوانه
فریادهای هزار مرد دیوانه را به پیشکش آوردهام
که رو در روی بیداد
به …