مرا مثل مادرم دوست بدار
همانطور که بچهها میخواهند
– آن سرسختی و آن …
چنین است خط تقدیر
تو
هفت اکتبر سال هزار و نهصد و پنجاه و یک
شبی بود
سرد، تاریک …
آدمی چیست؟ چیستم من و چیستی تو؟
آنجا کیست؟ مشتاق و بیشرم،
رازورز و عریان:
چگونه توان برمیگیرم
از گوشتی که …
شعر، چنان که خطاهای عمدی مجنون تا لیلی اصلاحشان کند
ای کاغذ
به یاد آر این حکایت را،
حکایتی که نگاهبان آنی
در خلوص …
سخن بگویید، کارگران عشق!
کجا به سر میرسد
چندان ویرانی و چندین زیبایی؟
کردهایم و نکردهایم
سخن بگویید،…
مگر آنکه
دیگر نمیتوانم تنها بمانم
مگر آنکه تو بروی
ای خورشیدی که از خونم گذشتهای.…
خواهم مُرد
روشن است که خواهم مرد و مرا خواهند برد
در استخوانها یا خاکسترها
و …
عشقی مفقود
به کلماتام اعتمادی ندارم
به کلماتام اعتمادی ندارم.
حالا مرده میگردند
پشت چشمهای تو.
تظاهر میکنند به سخن …
فقط سبز
– سبز میزنه
– سبزه
– سبزه؟
– آره، سبزه
– سبز
– سبز …
پرنده ای سیاه
پرندهای سیاه
پسماندههای زندگی را
بو میکشد.
میتواند خدا باشد
یا آن قاتل:
به …
اما من اینجا هستم
میدانم زمستان اینجاست
پشت همین در. میدانم
اگر حالا بیرون بروم
همهچیز را مرده …
مکانی از غیاب
یک مکان
نمیگویم یک فضا،
حرف میزنم
از
چه
حرف میزنم از آنچه نیست…
زنی که آینهاش بلعید
دستِ زنِ عاشق باد
صورتِ مرد غایب را
نوازش میکند.
زن در اوهام
با …
مرثیه
همیشه در سفر بودیم
و مکان بر سه قسم بود:
آنچه خاطره میشد
آنچه …