نه! حتی هومر، در برابر هلن
چنین احساس فلاکت نکرد
وقتی عاشقاش شد،
چون …
آری، دیگر صبح است…
آری، دیگر صبح است…
به زیرپیراهن چرکی شباهت میبرد
بر تن شستهی زنی زیبا……
تنها یک عشق
نابسامانی زمین و
از اینرو نابسامانی انسان
تنها وقتی درک میشوند
که زانو میزنی.…
بهتی عریان
بهتی عریان،
تمام کلماتام را ویران میکند.
مکالمهای دربارهی تن یک زن…
آگاه از …
به خاطر زیبایی، یا به خاطر عشق؟
به خاطر زیبایی، یا به خاطر عشق؟
به خاطر زیباییِ بیسرور
یا با تقوای …
حسادت
چه با خود میآورد این باد شبانه؟
باران، برف یا یک نامه را؟
یک …
جنون من
ضربههایی بر پنجره بیدارم کرد
رفتم ببینم کیست.
فقط شب بود،
یک بید مجنون …
بوی آتش و کاه
بوی آتش و کاه
از گذرگاههایی میگذرد
که مال مناند
آنجا که پناهگاهی برآوردهام…
یک روز میهمان و سپس بیگانه
نمیتوانم تصویرت کنم ای عاشق گاهبهگاه!
نمیتوانم تصویرت کنم ای عاشق گاهبهگاه!
در خاطره پیچیدهای
به ظرافت و مهارتی
که …
تمام حیوانات
وضوح، چنان که رویا، بومی دهان اوست
وضوح، چنان که رویا، بومی دهان اوست.
میان کلمات، میوهایست کامل.
میان کلمات، سایهایست…
باید یاد بگیریم خود را ببخشاییم
باید یاد بگیریم خود را ببخشاییم
چون ای عشق،
جهان را من و تو …
چون شعری
چون شعری
آگاه از سکوت اشیا
حرف میزنی
تا مرا نبینی.…
هنگام که قصر شب
هنگام که قصر شب
به آتش کشد زیبایی خویش را
بر آینهها میکوبیم
تا …
یکروز
یکروز
یک روز شاید
بیآنکه بمانم بروم
بروم چون آنکه میرود.…