آری، دیگر صبح است…
به زیرپیراهن چرکی شباهت میبرد
بر تن شستهی زنی زیبا…
لمسکردن، آه، تنها لمس کردنش…
ولی هیچچیز باقی نمیماند،
نه حتی یک رویا.
حتی در اوجها،
تو هم ماسه شخم میزنی
چراکه هر که به شعر فروافتد
هرگز برنخواهد خاست…
آری، دیگر صبح است…
اثری از : محسن عمادی ولادیمیر هولان