باید یاد بگیریم خود را ببخشاییم
چون ای عشق،
جهان را من و تو نساختهایم.
باید بیاموزیم، عفونتِ مبهم زمان را ببخشاییم،
آن پدر موهن را
که هرگز کوتاه نمیآید.
باید بیاموزیم دیگر از او نترسیم.
باید نظر بدوزیم به اشباحش، تا اشباح بمانند
تا نمیریم برای زیستن و
اشباحِ اشباح خویش نباشیم.
زمان -و نه عشق- مرا آفریده است.
مرا به شیرهی خیانتهایش پرورد زمان،
بذرم افشاند
پیشایش آفتزدهی تکثر.
هرچه برایم آورد، میرا بود،
بجز انکار خویش که با آن زمان را میزدایم.
اما ای عشق،
چه کنیم با این دغل؟
چگونه پیروزی را بازی کنیم در برابرش؟
ای عشق،
اگر تو پیروز شوی دربرابر زمان،
شکست خوردهایم.
از آغاز تولد به تو خیانت کردهام
چهرههای بسیار به تو بخشیدهام
که تنها زمان آنها بلعید.
و تمامشان تو بودند
که خود، هیچ نبودی جز او.
و همیشه خود را تکرار کردی
و هرگز چیزی نگفتی
یا هربار اسمی حقیقی بر زبان آوردی
و تمامشان
آن اسم واپسین را که به او میدهی نگه میدارند
و دوباره مرا بردریدی تا به او بدهی
که مرا بخورد.
شوخی نکن ای عشق، بر بزن ورقها را
زمان را بخور و زندگیام را بخور
میتوانم تمام نامهای دروغینت را بشمارم
نامهای حقیقیِ دروغینت را.
با سخن آغاز، در پایان آغاز کن
نه با دفاع از وفاداری
که به ساختنِ قلعهای میماند با خندق دغل.
حملهای طرح افکن به دل زمان تا با او بجنگی.
به نام تو، به خیانتهایم خیانت خواهم کرد
به بیوفاییِ زمان وفادار خواهم ماند.
به تو ای عشق، میتوانم همه چیز را بگویم
با تو ای عشق، سخنگفتن میتوانم.
به نام تو وا میدارم زمانم را
تا با تو سخن بگوید.
اوست و نه من که چیزی به تو میدهد
چیزی که روزی از من دزدید.
تنها تو خواهی توانست هدیهای ببخشی که مال توست.
دربارهی تو گفتهاند که چیزی برون از حیاتات وجود ندارد
و من تنها از آنِ توام
و تو، تنها تو هستی.
باید یاد بگیریم خود را ببخشاییم
اثری از : توماس سگوویا محسن عمادی