عاشقت میشدم، اگر فرشته نبودی
میبلعیدم تنت را و
خاک را وجب به وجب …
فصل تازه
در کتابی
که حافظهی من است…
در صفحهی نخست
فصلی که اولین بار
تو …
بازی
برف آب میشود
و ده
پر از بچهها.…
در بوران برف
صندل حصیری تا نیمه فرورفته
در یک دریاچهی قدیمی
در بوران برف.…
مرثیه
برف سیاه از پشتبامها فرو میبارد
انگشت سرخی سرریز میشود بر پیشانیات
دانههای آبی …
کاش من هم
برف افسونکار، برف افسونکار
میوزی، میوزی به هرکجا
کاش من هم میتوانستم
پر بگشایم …
زمستان دیگر نخواهد رفت ؟
باران و باد، باد و باران
تابستان بر خواهد گشت؟
باران روی خانهها، در …
سکوت
رد پایی بر برف
گرداگردم برف نجوا میکند
کفشهای چوبیام
پشت سرم،
چالههایی در برف به جا میگذارند…
در ساعات تاریک
زن با یارش حرف میزندکه خواب و بیدار است
در ساعات تاریک
با کلماتی …
برف صدا ندارد
کمال موحش است، نمیتواند بچهای داشته باشد.
سرد مثل نفس برف، زهدان را میانبارد…
برف
باید جانی از زمستان داشت
تا شبنمها و ساخههای بلوط را پاس داشت
که …
شعر شب
دیشب جغدی
در آبی پررنگ
شمار نامعینی از آوازهای خوشتراش را
به دل جهانی …
باران
دیشب
باران
با من حرف زد
آرام، میگفت
چقدر شادم
که فرو باریدهام
از …
حکمت وداع
کمکم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد …
پوست مردم را کندن
خیلی ساده نیست
که پوست آدمی را بکنی.
حتی میتواند خیلی دشوار باشد
اگر …