برف سیاه از پشتبامها فرو میبارد
انگشت سرخی سرریز میشود بر پیشانیات
دانههای آبی برف در اتاق تهی رسوخ میکند
آنها آینههای عاشقان محتضرند.
سنگین و تکهتکه، جان در شگفت میماند
سایه را در آینهی دانههای آبی برف دنبال میکند.
لبخند سرد فاحشهای مرده.
باد غروب در بوی میخکها مویه میکند.
مرثیه
اثری از : تراکل محسن عمادی