راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی و زار میگرید.
در هیچ کجا نه اثری …
خوشبختی / کارل سندبرگ
ایمان
دریا چنین عمیق و نابینا
خورشید، پشیمانی وحشی
انجمن، چرخ، ذهن
آی عشق هنوز …
دعا | مری اولیور
لازم نیست سوسن آبی باشد
می شود فقط سبزه ای باشد روییده بر زمین …
از عشق و مرگ
مکالمهای عتیق
در ساحل قدم میزنیم
دو سر مکالمهای عتیق را
محکم در دستهایمان گرفتهایم:
– …
یک هفتهی ابدی
چه خوب به یادم مانده این اتاق
که حالا اجارهاش دادهاند،
و آن اتاق …
یک روز شعر عاشقانهای بود
یکروز شعر عاشقانهای بود
پیش از اینکه چربی بیاورد، نفسهایش شمرده شود
پیش از …
ما…
آن روز…
جزیرهها و جباران
قصههای عامیانه، عرصهی تنفس امیدهای زخمخوردهی ماست. امید، دختر نارنج و ترنج است، در …
ادامهی مطلبترانهی گارد سویل اسپانیا
بر اسبانى سياه مىنشينند
سياهآهنينه سراپاى .
و بر قدوار شنلهاشان
لكههاى مركب وموم …
دلاور برخیز!
قشنگ نیست
قشنگ نیست
ببینمت
که ایستادهای در مرکز تفریحات
در تلاش برای از یاد بردن…
امپراتوری رویاها | چارلز سیمیک
در اولین برگ از کتاب رویای من
همیشه شب است در کشوری اشغالشده.
درست …
می خواهم بنویسم | مارگارت واکر
میخواهم بنویسم
میخواهم آوازهای مردمانم را بنویسم
میخواهم بشنوم صدایشان را وقتی ترانه های …