سیلاب هیچ ماه ای خاطره آن شب را نمیشوید
تنها باران به یادم مانده …
دشت بی یادبود جنگ
این همان دشتی است که در آن جنگی رخ نداده
هیچ سرباز گمنامی اینجا …
راهی به سوی دریا
همه چیز از دست میرود
و به جا میماند.
رسالت ما اما، رفتن است…
از مکنت
عاشقانه
چون زمین، از آن همگانم.
یک قطره نفرت نیز حتی در سینهام نیست
گشاده…
در گوتینگن، در گویتنگن
بیشک رود سن نیست
جنگل ویسنس نیست
اما واقعا زیباست
در گوتینگن، در گویتنگن…
دستات را به من بده
در نانت باران میبارد
دستات را به من بده
آسمان نانت مرا غمگین میکند…
دست
درختان و باد
و ماه
که از گوشهی جنوب غربی تالاب برمیآید
انگار در …
سرود سوییتو | جون جردن
زبان شیطان
چنگال هجاهای درنده اش را
بر گلوی سوییتو
فرود می آورد
تا …
کتیبه | آمبروس بیرس
فاتحی همان قدر عاقبت اندیش که دلیر
گهواره ربود که گور سازد.
تخت سلطنتش …
مجسمه ها
در پراگ، یا شاید بوداپست
قهرمانان از اسبهایشان بر زمین افتاده اند.
اینجا داستان …
ازدواج با جلاد
زن را به اعدام محکوم کردند. مردان، اگر جلاد شوند، میتوانند از مجازات مرگ …
ادامهی مطلبمام مهربان وطن
فریادهای هزار مرد دیوانه
فریادهای هزار مرد دیوانه را به پیشکش آوردهام
که رو در روی بیداد
به …
تاریک،مثل شب
در دنج تاریک جهان زندگی می کنم
در دل ظلمات،
بی نشانهای از حیات.…
شرارهی شعر
در قصههای هزار و یکشب سرزمینهای اندکی هستند که اسم و رسم دارند و …
ادامهی مطلب