راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی و زار میگرید.
در هیچ کجا نه اثری از خدا است نه از بودا،
و این اشکها فقط اشکهای یک آدم است
اشکهایی تلخ و شکسته
که بر رویه زنگاری چرخ سقوط میکنند.
بر کف آن جمع میشوند
فلز آنها را مینوشد و زنگارش بیشتر میشود.
چه کسی میداند در این زندگی چه کاره است، چه کار بوده است.
من راهبی دیدم که زار می گریست
و میدانم من هم روی این زمین سخت جایی دارم.
راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی | جین هیرشفیلد
اثری از : آزاده کامیار جین هیرشفیلد