تو گویی ستارهای میاُفتد
در رودخانهای سیاه.
…
زمانی به تو نزدیک بودم.
آرام میروییدم در رگ و پیات.
پلکهایم را میگذاشتم…
همیشه بارِ نخست
دشوار تو را میبینم،
اندکی از شب میگذرد؛
به خانه میآیی …
■ آنچه میخوانید نقدیست از یک خوانندهی گرانقدر ــ آقای سعید صلحجو ــ بر …
ادامهی مطلبهایدن مینوازم پس از یک روز سیاه
و گرمایی ساده و بیریا در دستانم …
من آخرین گل پاییزم،
تاب دادهشده در گهواره تابستان،
به پاسداری گماردهشده در برابرِ …
■ اشاره: در شعر سودرگران نزول به رخوت ذات شرط صعود رهایی بخش روح …
ادامهی مطلبهیچ پرندهی رهگمکردهای را گذارش به خلوت پنهان من نیست،
نه پرستوی سیاهی که …
من زن نیستم. مرد هم نیستم
من کودکم، نجیب زادهای جوانم، عزمی جسورم،
من …