هیچ پرندهی رهگمکردهای را گذارش به خلوت پنهان من نیست،
نه پرستوی سیاهی که حامل آرزو ست،
نه مرغ دریاییِ سپیدی که نوید طوفان دارد…
در پناه صخرهها درندهخوئی من به کمین ایستاده،
تا به پرواز درآید به کوچکترین نجوا، با نزدیکشدن گامها…
خاموش و آبیست دنیای من، خجسته…
دری به هر چهار باد دارم.
دری زرین به شرق ــ برای عشق که هرگز نمیآید.
دری دارم برای روز و دری دیگر برای غم،
دری دارم برای مرگ ــ آن در همیشه باز است.
چهار باد | ادیت سودرگران
اثری از : ادیت سودرگران شیرین تولایی