شب که فرامیرسد
در راهپله میایستم و گوش میدهم،
ازدحام ستارههاست در باغچه،
و …

شب که فرامیرسد
در راهپله میایستم و گوش میدهم،
ازدحام ستارههاست در باغچه،
و …
هایدن مینوازم پس از یک روز سیاه
و گرمایی ساده و بیریا در دستانم …
من آخرین گل پاییزم،
تاب دادهشده در گهواره تابستان،
به پاسداری گماردهشده در برابرِ …
■ اشاره: در شعر سودرگران نزول به رخوت ذات شرط صعود رهایی بخش روح …
ادامهی مطلبهیچ پرندهی رهگمکردهای را گذارش به خلوت پنهان من نیست،
نه پرستوی سیاهی که …
من زن نیستم. مرد هم نیستم
من کودکم، نجیب زادهای جوانم، عزمی جسورم،
من …