این ساعت وجود ندارد
این شهر وجود ندارد
نمیبینم
این درختهای سپیدار را
هندسهشان …
در رطوبت دوستم داری
در رطوبت دوستم داری
و کبودی
در نوک پستانهایت.
به لطافت سخن میگویی
بر …
میوه ی ناپیدایی
پرتقال
در دستهایت،
همیشگیست فروغاش آیا؟
کنار آب و چاقو،
یک پرتقال در مغاک …
پنجاه و چهارم: شهید اول
شعر زندانی
دیوارها به عقب میروند
و میخانهها،
رهایی را
هماینک نفس بکش،
تنها با زندگیات.…
جدایی
بگذار در سکوت خداحافظی کنیم.
عکس را پایین بگذار.
جداییهای این جهان
اشاراتی به …
نمی خواهم
نمیخواهم ای جان محزون
بازگردم به مکانهایی که اشکهایم از آنها برگذشت،
تپیدن راز …
عشقی تو آیا؟
عشقی تو آیا؟
از آتش عبور کن!
با بالهای دریا بگذر!
در زندگی بیدار …
ترانه ی زمستان
زندان
خشم مرگ
خشمِ مرگ،
اجساد شکنجهدیده،
انقلاب،
بادبزن در دست،
ناتوانیِ توانمند،
جوعِ عطش،
تردید با …
دیر یا زود …
بعضی تنها شبیه گلهایند،
بعضی شبیه خنجر
بعضی شبیه نوارهای آب،
ولی همه، دیر …
چشم به راه خدایی بودم
چشم به راه خدایی بودم در روزهایم
تا به تصویر خویش حیاتام را بیافریند،…
بوده ام
یک رویا بود
یک رویا بود،
هوای آرام در عدم.
به گاه گشادن چشمها
شاخهها محو شدند.…
در ایالت نِوادا
در ایالت نِوادا
خطوط راهآهن نام پرندگان دارند و
مزارع از برفاند و
ساعات …