یک رویا بود،
هوای آرام در عدم.
به گاه گشادن چشمها
شاخهها محو شدند.
دماش زمان بود
نورهای نباتی
عشقهای ساقط
اندوه نادرکجا.
سایه برگشت
لبهایش آب بودند.
بلور، تنهاییها
پیشانی، چراغ.
شهوتِ بیشکل،
کیفر بیتاریخ،
چون زخمی در سینه
یک بوسه، یک آرزو.
تو نمیدانی،
تو نمیدانی.

یک رویا بود
اثری از : لوییس سرنودا محسن عمادی