همیشه، همان بار نخست | آندره برتون

همیشه، همان بار نخست | آندره برتون


همیشه بارِ نخست
دشوار تو را می‌بینم،
اندکی از شب می‌گذرد؛
به خانه می‌آیی به گوشه‌ای از پنجره‌ام
خانه‌ای پر از خیال
آنجا، که از آنی به آن
در این شبِ مقدس
چشم انتظار زخمی؛ دیگرم
خود این؛ تنها و یگانه زخم
بر سردرِ خانه؛ بر قلبم.
تا نزدیک‌ترت می‌شوم
نه در خیال
نشانِ کلیدهای بیش، بر اتاق‌های ناشناخته می‌بینم

وقتی، «تنها»… پیش از من ظهور می‌کنی
اول، سرآپا با نور می‌آمیزی
بر گوشه‌ی گریزانِ پرده‌ها
یک دشتِ یاسمن است، من به انتهای راه خیره‌ام
به جایی حوالیِ گراس
به سراشیب اندام‌های ِ دختران ترشیده‌اش
که پشت سرشان است، بال‌های تیره، بال‌های ریزانِ درختانی ست؛ که عریان می‌شوند
پیش از آنها، خط خطی‌های چشم نوازِ نور.
پرده می افتد
گل‌ها دیوانه وار روی بر می‌گردانند
به سوی …
تو
آنجایی کنارِ رود؛ به وقتی که هیچگاه تا تو نخوابیده‌ای، نمی‌گذرد.

تو آنچنان؛ که می بایدی
همیشه همان!
جز آنکه دیگر هرگز؛ نبینمت
چنانیِ که انگار نمی‌دانی، نگاهت می‌کنم
و عجیب! نمی‌دانم دیگر که می دانی.
تو بی خیال، اشک، به چشماهایم می‌آوری
در ازدحامِ تأویل‌های تنات
در جستجویِ شهد
آنجا روی ایوان، پر از صندلی‌های گهواره ایست شاخه‌هایی؛ که در جنگل, شانه‌هایت را می‌خراشند.
پشتِ ویترین ِ مغازه‌های نتردام
دو تا ساق پای دوست داشتنی؛ توی جوراب‌اند
زبانه می‌کشند به میان راهِ شبدرهای سپید.
نردبانی ابریشمی پیچیده در پیچک‌ها.
آنجاست
انحنای من بر پرتگاه ِ
بود و نبودِ تو

در این تصویر نومیدانه …
کشفِ من، رازِ
عاشقت بودن است
همیشه همچون همان بارِ نخست…

درباره‌ی باهار افسری

باهار افسری، شاعر، مترجم و‌ مدرس . متولد ۱۳۶۳ در شیراز . دانش‌آموخته‌ی رشته مترجمی و مطالعات ترجمه در مقاطع لیسانس و فوق‌لیسانس. موضوع پایان‌نامه ارشد وی «بررسی performabilty و Readability شش ترجمه فارسی نمایشنامه‌ی در انتظار گودو از منظر تئوری اسکوپوس» بوده است . او عضو انجمن صنفی مترجمان ایران است و دبیر بخش شعر جهان نشریه ادبی مایا بوده است و با نشریاتی همچون نیویورکر فارسی، نوشتا، شبکه‌ آفتاب، تاک، همکاری داشته و از وی آثاری در چند آنتالوژی از جمله «این روشنای نزدیک » به چاپ رسیده است. ترجمه یک مجموعه داستان به نام "هر چیزی ممکن است" نوشته ی الیزابت استراوت از وی توسط نشر نفیر منتشر شده است.

2 یادداشت

  1. سپاس که هستید
    سپاس که زیبا هستید
    و سالهاست شعر را به تمامی لحظات زندگی ام و زندگی ام را به شعر معنا بخشیدید.

  2. …در اجاقی طمع شعله نمی بندم /خردک شرری هست هنوز …
    در این ناهار بازار روز مرگی و ابتذال …سایت شما همان “خردک شرر” است که دل مردم فرهیخته ایرانی را گرم نگه می دارد …پاینده باشید و چراغ محفلتان روشن باد !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.