بر جادّهای پس از باران چالهآبی تیره
در آب کمعمق نارونی متلاطم
برگ مردهای …
وقتی میمونها میخوانند | ماسایو کوایکِه
وقتی جزیرهی میمونها را ترک میکردم
دو میمون، یکی درشت و یکی ریز، زن …
ماهی سالمون | ماریان بوروُچ
چه زیاد سالمونها
سکس را دوست دارند که حاضرند خلافِ جریان آبی
که خیره …
جبرئیل| ماریا نگرونی
کتاب هستی| ماریا نگرونی
هورقلیا، شهر زائر | ماریا نگرونی
سیمرغ | ماریا نگرونی
باران | فرانسیس پونژ
از اینجا که نگاه میکنم در حیاط به اندازههای گوناگون فرومیبارد. آن وسط پردهای …
ادامهی مطلبیکی از قدیمیترین شعرهای آلمانی
تو آنِ منی، من آنِ توام:
این را یقین بدان.
اندر دلم
در بند …
لندیها | تکبیتیهای پشتون
عشق | فرانتیشک هالاس
همیشه به خود میگویم حیات و
تنها دسیسهی کشتار است
با قدری تب و …
پانایا | گونار اکلوف
پانایا
از من دور شو!
از من که تو را میجویم
میدانم
که تنها…
دیوار تاریک حزن | خوزه آنخل بالنته
ترانه | میلتوس ساختوریس
نابینایی | توماس سگوویا
دلم میخواست از زهداِن تو زاده میشدم
چندی دروِن تو زندگی میکردم.
ازوقتی تو …