اینک برمیخیزم، و به شهر خواهم رفت
به کوی و برزن خواهم جست
آنکه …
ادامهی مطلبدر این لحظه، در این ارتفاعات نمناک،
وقتی که خواب را میطلبم
و بیهدف …
برکشان چشمانت را به سوی آسمان
بگذار ابروانت ابرها را از رخ ماه …
زنبور! چشمبهراه توام
دیروز بود به دوستی
میدادم این خبر
که «دگر رسیده وقت …
اکنون برایت میگویم خورشید چگونه طلوع کرد
در هر دم تاری ابریشمین
برجها در …
دور از دسترس صبح
و دور از دسترس ظهر
ایمن در حجرههای مرمرینشان خفتهاند…
آسمانها نمیتوانند رازشان را نگه دارند
به تپهها میگویند
و تپهها به باغها
و …
شکوه مردم مترو
در آن غروب شنبه،
وقتی بهرغم شتاب زمان
در را برای …