برای همسرم؛ نیما
خطِ عبری، خطِ عربی از شرق به غرب می …
ادامهی مطلببا رنج بسیار، با یک بند انگشت پیشرفت در سال،
در دل صخره نقبی …
این صفحه در معما
کم از اوراق کتاب مقدس من نخواهد بود
یا آن …
در میانهی راه ایستادم
به زمان پشت کردم
و بهجای ادامهی آینده
ــ که …
و آیا در طول این رودخانهی گلآلود بیحال بود
که زورقها برای ساختن زادگاه …
شب، چشمان اسبان که در شب میلرزند،
شب، چشمان آب در کشتزاری خفته،
شب …
پیش از آن که رؤیا [یا وحشت] بشری ما
اسطورهها، فرضیههای پیدایش و عشق …
که به رؤیا دید که زیبایی همچون رویایی درگذر است؟
چراکه این لبهای …
چهرهای در پایان روز
گاهوارهای در برگهای مردهی روز
یک سبد باران برهنه
هر …
احساس کردن مقدمه است
و آن کس که به صرف و نحو اشیا
التفاتی …
باید به تو بگویم
که چقدر دوستت دارم
همیشه به همین فکر میکنم
در …
آسمان، آسمان آبی
بسیار آبی و شرمآلود
هنگام که ابرها ناپدید میشوند
تنها تویی …
گفتی آیا
چیزی هست
مرده یا زنده
که زیباتر از تن من باشد و …