با رنج بسیار، با یک بند انگشت پیشرفت در سال،
در دل صخره نقبی میزنم. هزاران هزار سال
دندانهایم را فرسودهام و ناخنهایم را شکستهام
تا بهسوی دیگر رسم، به نور، به هوای آزاد
و آزادی. و اکنون که دستهایم خونریز است و دندانهایم
در لثههایم میلرزند، در گودالی چاکچاک از تشنگی و غبار،
از کار دست میکشم و به کار خویشتن مینگرم: من نیمهی دوم زندگیام را
در شکستن سنگها، نفوذ در دیوارها، فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذراندهام که در نیمهی اول زندگی
بهدست خود میان خویشتن و نور نهادهام.
نقب | اکتاویو پاز
اثری از : احمد میرعلایی اکتاویو پاز