اکنون برایت میگویم خورشید چگونه طلوع کرد
در هر دم تاری ابریشمین
برجها در یاقوت ارغوانی شناور شدند
و خبر چون دستهی سنجابها پراکنده شد
تپهها گره از کلاه گشودند
پرندگان آواز سر دادند
آنگاه آهسته به خود گفتم
«این دیگر خورشید است»
اما اینکه چگونه غروب کرد نمیدانم
گویی نردبانی ارغوانی بود
که دخترکان و پسرکان زرد
از آن مدام بالا میرفتند
و هنگامیکه بدانسو رسیدند
مدیر مدرسهای خاکستریپوش
میلههای غروب را بهآرامی برداشت
و همه را در پی خود کشاند