قرن از پس قرن میجویمت
نه سنگی را
بیآنکه جابجایش کنم
رها میکنم،
نه …
یک روز …
یک روز
از پشت میز تحریرم برمیخیزم و
از کلمات فاصله میگیرم،
از شما…
نیمه های شب
نیمههای شب
در نیویورک
هنگام که از دریاهای رویا بیرون میآید آن زن
این …
درختان
قایقها چیستند، اگر نیستند درختانی خسته از خموشی.
دکلهای الوان چیستند، اگر نیستند درختانی …
در واپسین دم
من که به آینده حمله میبردم
تا از جهان
چشماندازی تفته و ناساز برآورم،…
جوانی رفته است
بر آبِ دریاچه
به سایهام نگاه میکنم،
صورتام سفید نیست
تنها موهایم سفیدند.
جوانی …
از بالای جایگاه ها
به رویا مُردم
به رویا مردم و
به زندگی
نجات یافتم.…
یک قرن بر دامنت
شعر شاید همین باشد؟
بلند یا کوتاه
هرچه زندگی میکنیم
خود را به پسماندهای خاکستری فرو میکاهد
در …
رسالت عاشق
رسالت عاشق، دیدن است
خورشیدی تاریک را بر بستر
و در سرما
تولد آتش …
غروب
قایق،
لنگر انداخته بر جزیرهی مهآلود
میجنبد.
خورشید غروب میکند
و دلواپسیهای مسافر افزون …
تویی که نبرد کردی با مفتشان
تویی که نبرد کردی با مفتشان
رهایمان کردی.
عکسهای فوریمان
نشسته بر قفسههای مشبک …