مویهی پرندهای محتضر.
از طرهی طرار گیسوان
سکوتی متراکم
بر بازوی رقصان یک ملودی
چفت میشود.
بر بامها
یک روز قهوهای گام بر میدارد.
انگشتان باران
با پاهای خیس
در کارِ بافتناند.
سایهاش را کشان کشان،
از راه خیابانی که مستِ باد است
عشق گریخته است.