قایقها چیستند، اگر نیستند درختانی خسته از خموشی.
دکلهای الوان چیستند، اگر نیستند درختانی ریشهکرده در هوا.
پلهای معلق چیستند، اگر نیستند درختانی در بازی سرگیجه.
آتشبازیها چیستند، اگر نیستند درختانی در عبارت واپسین رازشان.
شاخ و برگ امواج که به جا میماند پشت ضربت پارو.
شاخ و برگ اصوات که به هلهله درمیآورد جنگاوران را به دور دکلها.
شاخ و برگ معبرهایی نامرئی که آغاز میشوند بر لبهی پلها.
شاخ و برگ دودهایی که برمیخیزند پریشان در بارقهی ارکیدهها.
به بلسان بنفش عصایی میسازد تا دور کند ارواح خبیثه را.
به چوب ماهون مهرههای گردنبند میسازد برای سینهی تاریکات.
به میوهی نوبر تکیبا جامی میسازد که در آن برایش آب آوردی.
به چوب درخت غار برمیسازد این تیرِتام را.