من قاتل عشقم
همان آهنگ يگانه را میکشم
که در ميانهی ما میدرخشيد.
خود …
در ایتاکا
در ايتاکا زنی بود
که هر شب آرام آرام میگريست
درمانده، در اتاق بغلی …
فراموشی
عاشقانه آغوشی سبز به هم میپوشاندند
بارانی ابريشمی از بهار به ميانشان میباريد.
پارک،…
گریستن
با
نفسام
به خاطر
خواهمداشت
تا کوهی بسازم
با دمام درهای و
با بازدمام …
اکسیر
او اکسيری میخريد
در شهری
از روزگاران گذشته
هنوز هم بايد به او انديشه …
بر سنگ سياه
بر سنگ سياه
مثلی عربی میگويد
که خدا مورچهي سياه را میبيند که تکان …
ویرانی
آه، تو!
درد میکشيدی-دردی بیپايان-
نزديک ما در خفقان آوار:
احساس میکرديم
استخوان صورتمان …
اگر همين حالا
شعر عاشقانه ممنوع !
در بدترين اوقات بدترين فصل بدترين سال ملتی تمامعيار
مردی از کارگاهش با زنش …
عشق قدیمیم
يه باغ ديگه ساختم، آره
واسه عشق تازهام.
گلای سرخ مرده رو همونجا که …
خدايا بگذار بيشتر رنج ببرم
تصوير خدا به هيئت دستهی زنبورها در فولکلور افريقا
او شکيباست، خشمگين نيست.
در سکوت مینشيند تا حکمی صادر کند.
تو را میبيند …
موهايت
موهايت از آن انگشتان مناست ، زير دامنت
دلم در شگفتی پنهان میشود
و …
بزرگ و قوی
«ای، يه چيکه خون» اينطور گفت
اون بزرگ و قوی بود، خيلی قوی.
اين …
در اندیشه تو
وقتی مه شامگاهی
برمیخيزد از برگهای نی
در تاريک و روشن سرد
به تو …
خش خش
امشب، تگرگ بر برگهای خيزران میبارد
خشخش، خشخش
انگار که تنها نخوابيدهام.…