آنچه جدايي خواندهمیشود
هيچ رنگی ندارد
تاوقتی که چکهچکه بر دلهايمان بنشيند
و دلها …
بامدادان
هماندم که تودهابرها را
باد جاروکرد…
بامدادان
گريهي ناگهانی
نخستين غاز وحشی
که فراز …
روستایی کوهستانی
روستايی کوهستانی
در پايان پاييز
همانجا که میآموزی
غم چه معنايي دارد
در زوزهی …
گربه های عاشق
جستوخيز، فروريختن، فرياد
و سکوت.
گربههای عاشق .…
هر قطره باران
هر قطره باران حکايتی برای گفتن دارد
از اندوه مردم
از مشقتهايی که زندگان …
امروز عاشق اين سکوتم
امروز عاشق اين سکوتم
خودم را رها میکنم که بخوابم
خود را میپيچم
در …
این زن
از تنهايیهای بزرگ و بیژرفا
از غمهای عميق و بیاساس.
از اندوههايی که میفشرند…
قلبم درد میکند
قلبم درد میکند از
اينهمه غياب
از اينهمه تنهايي متراکم
از هر صبح برخاستن…
یک شنبه
يک شنبه وقتی باران می آيد و تو تنهايی
در جهان را باز می …
در تصورم نمیگنجید
در تصورم نمیگنجید
که بخوانَدم پرندهای و بگوید
پر میکشیم
با هم
از فراز …
دلم میخواست جای دیگری باشم
دلم میخواست جای دیگری باشم
در شهرهای دستباف.
دیدار کنم با کسانی
هنوز به …
تو در میان مهای
نگاهم کردی
نگاهم کردی و
پنجرهای در دوردست باز و بسته شد.
دست بر تنم کشیدی …
تغییرات رسمی
شاعری که روزی نوشت:
«تو را عاشقانه دوست میدارم.»
و مدتی بعد
«کارد تو …
توازنی تهی
شعرهایم
که میگوید که شعرند شعرهای من؟
شعرهای من، شعر نیستند.
وقتی بدانی شعرهایم شعر …