نگاهم کردی و
پنجرهای در دوردست باز و بسته شد.
دست بر تنم کشیدی و
خیس شدم
از باران پشت پنجره.
کنار منی
و به هر جنبشات
چیزی در فاصله میجنبد و
چیزی دیگر را در من تکان میدهد.
به سال تبعید تو زاده شدم:
در چشمهات زنی عروسک میبافت
به شکل همهی رفتگاناش عروسک میبافت
و یک به یک آنها را میچید
پشت پنجره، پیش نگاهم:
یکی کلاه مرا به سر داشت
دیگری کفش مرا میپوشید،
از فقدانهای او
مرا میآفریدند.
نگاهم میکردی و
باران هنوز میبارید:
بر چمدانهای تو
بر کفش و کلاه مردگان
میبوسیدیام
و غیابهامان را مبادله میکردیم.
نگاهم کردی
اثری از : فدریکو پاتان محسن عمادی